دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

دينا

ديناي نازنين ما در روز دهم مهر1390 در سن 35هفتگي به اين دنياي زيبا قدم گذاشتتشویق...بعد از گذروندن16روز در NICUباهم به خونه اومديم و روزهاي خوشمونو شروع كرديم.

به اميد تداوم اين روزها.......................قلب

روزهای سیاه تنهایی ما................................

الان که دارم مینویسم روزهای سیاه زندگی من و ددی شروع شده.امروز دقیقا 5ماه و 27روزه که دینای طلایی ما پرکشیده و پیش خدا رفته..... از ما راضی نبود؟از دنیا راضی نبود؟مجبور بود بره؟؟چیزی میخواست که ما براش فراهم نکردیم؟؟؟نمیدونم بهونه پروازش چی بود اما باور کنید بی هیچ الارمی رفت ...... خیلی یکدفعه ای و بدون هیچ هشداری رفت و ما رو در حسرت دیدارش گذاشت و ما خونین دلیم.... بلاخره امروز بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم اومدم تا دفترخاطرات مجازیمونو بنویسم.شاید اینطور کمی آروم شم.شایدهم بدتر دیوونه تر شم.کسی چه میدونه؟؟تنها خداست که از لحظه بعد آگاهه...................   13دی ماه92 بدترین روز زندگیمون بود.فاجعه از دست دادن دینا کلی...
11 مرداد 1393

جشن تولد یکسالگی پرنسس دينا Princess Deena's 1st birthday!

    روز تولد یکسالگی دینا جان برابر دوشنبه 10مهرماه بود. ما ابتدا تصمیم داشتیم روز7مهرکه تولد امام رضای عزیزم بود جشنو برپا کنیم اما بدلیل اینکه دوست داشتیم پدرومادربزرگ و عمه ها هم باشن و اونها طبق برنامه ریزی برای عروسی دختر خاله مهسا روز14 مهر به تهران میرسیدن جشنو به روز 14مهر موکول کردیم. آماده سازیها که تقریبا از 3ماه پیش (همزمان با برگزاری جشن دندونی) شروع شده بود با نزدیکی به روز جشن بیشتر و بیشتر میشد. تم تولد اول قرار بود زنبوری باشه(به پیشنهاد من)و چون وسایل قهوه ای پیدا نمیشد، اکثر خریدها زرد بودند حتی دامن توتوی دیناجون هم با ترکیب زرد و قهوه ای حاضر بود اما ددی دوست نداشت.القصه یک ماه قبل از تولد اعمال نظر کرد...
27 مرداد 1392

جشنواره نی نی وبلاگ

    بشتابید،بشتابید .تنها  تا ١٨ مرداد وقت دارید.لطفا  اگر از این عکس خوشتون اومده کد  ٨٤٦ ٨٢٥رو به شماره 20008080200 پیامک کنید(این دو کد با فاصله هستند)!!!! قرعه کشی بین پیامک دهندگان همراه با جایزه کارت هدیه یک میلیون ریالی نیز انجام می گردد .                                                            &...
7 مرداد 1392

این روزها-4

سلام خیلی وقته که میخوام  ازکارای روزانه اش بنویسم.اما ماشالله هزاربار حسابی شیطون شده و برام وقتی نمیگذاره!!! اما حالا که وقت شده مینویسم: کلا از غذاخوردن که افتاده اما یه وقتا بطور خیالی شروع میکنه غذا خوردن!
31 تير 1392

دينا در سرزمين عجايب! Deena In Wonderland!

روز يكشنبه اول آبان ما تصميم گرفتيم همراه خاله ياسمين و پسركوچولوي نازش بريم سرزمين عجايب .اين اولين بار بود كه دينا ميرفت سرزمين عجايب و من همش نگران بودم از سروصداي اونجا بترسه و اذيت شه.اما خداروشكر خيلي هم اونجارو دوست داشت!     علي الخصوص كه ماشينهاي خوبي هم داشت و دينا حسابي رانندگي كرد! دخملكم يه درايور حسابيه!       وقتي براي نقاشي صورت وائل كوچولو منتظر بوديم، يكي از عموهاي فيتيله اي رو ديديم و باهاشون عكس گرفتيم!( از اونجايي كه شيوه وسايل الكترونيكي هست،دوربين ياري نكرد و با موبايل عكس گرفتيم!بي كيفيت شد!)   ...
31 ارديبهشت 1392

این روزها...3

سلام کلی چیز نوشته بودم با حرکت یکباره موس همش ناپدید شد! این روزها دینا جون عاشق نقاشیه!وقتی چشمش به دفتر و مداد میفته خوشحال میشه و میگه چش چش!حالایا ما باید براش چیزی بکشیم یا خودش خط خطی می کنه!(با هر دو تا دستش هم می نویسه!)اگه قرعه به نام ما افتاده باشه که باید شروع کنیم تند تند حیوونارو کشیدن! منم که استاد رسم و نقاشی!کلی حیوون جدید خلق می کنم! تازه رفتم از روی یکی از لباس خونه هاش (پر از حیوونای مزرعه است)کلی تمرین کردم! هر کدوم از حیوونا رو که می کشیم ازدینا میپرسیم:?....What's the sounds of  بعد دینا صداشونو در میاره.میتونه صدای گوسفند- کلاغ-شیر-زنبور-اسب-گاو-جغد! و قورباغه رو در بیاره. هرجا هم که ماهی می بینه م...
9 ارديبهشت 1392

این روزها...دینا جون و علاقه مندیهایش! !Deena's Favorites

دینای نازنین ما این روزها عادات جدید و بامزه ای پیدا کرده که دوست دارم برای ثبت همیشگی اش اونا رو اینجا آپ کنم! یکی یکی مینویسم: - عاشق دیدن فیلمهاشه که تو پارک یا هرجای دیگه ای گرفته شدن.هرکدومو چندین بار می بینه و از دیدنش لذت میبره!با خنده های خودش و هرکس دیگه ای(توی فیلم) می خنده و برمیگرده عکس العمل مارو هم چک می کنه!!!! - کلی وسایل بازی آشپزخونه ای داره(مثل فابلمه-فنجون-قاشق و ...) که همه رو پخش می کنه و باید بشینی و باهاش مهمونی چای برگزار کنی!خودش چای میریزه و فنجونش و هم برمیداره و خانم وار (انگشت کوچیکشو بالا نگه میداره)اونو سرمی کشه و مستقیم میگزاردش وسط بشقاب نعلبکی! یه وقتها هم چنان نوچ نوچی می کنه که بیا ...
2 ارديبهشت 1392

این روزها...2

از وقتی روزها طولانی تر شدن و هوا هم خوب شده کار ما هم حسابی دراومده.دینا جون حوصلش تو خونه سر میره، میره پشت در وامیسته و به در میزنه.این یعنی وقت ددره!ما باید در کوتاه ترین زمان ممکن حاضر شیم و پیش به سوی ددر!!!حالا اگه ما سرحال باشیم که پارک نزدیک خونمونو بعنوان هدف گردشگری  انتخاب می کنیم!!وگرنه که به حیاط خونه اکتفا می کنیم که البته بزرگ و قشنگه و 3تا کوچولوی دیگه همیشه توش مشغول بدوبدو کردن و دوچرخه سوارین! دینا عاشق بچه هاست و با دیدنشون ذوق می کنه. یکی از پسرها یه سه چرخه داره که دینا دوست داره سوارش بشه اما براش بزرگه از طرفی اون بچه هم حسابی خسیسه!نمیدونم چرا ولی پدرومادرها این روزها دارن خساست و تنگ نظری رو بعنوان...
2 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دينا می باشد