دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

دينا

جشن تولد یکسالگی پرنسس دينا Princess Deena's 1st birthday!

1392/5/27 11:01
نویسنده : مامي
1,304 بازدید
اشتراک گذاری


دينا 

 

روز تولد یکسالگی دینا جان برابر دوشنبه 10مهرماه بود. ما ابتدا تصمیم داشتیم روز7مهرکه تولد امام رضای عزیزم بود جشنو برپا کنیم اما بدلیل اینکه دوست داشتیم پدرومادربزرگ و عمه ها هم باشن و اونها طبق برنامه ریزی برای عروسی دختر خاله مهسا روز14 مهر به تهران میرسیدن جشنو به روز 14مهر موکول کردیم.

آماده سازیها که تقریبا از 3ماه پیش (همزمان با برگزاری جشن دندونی) شروع شده بود با نزدیکی به روز جشن بیشتر و بیشتر میشد. تم تولد اول قرار بود زنبوری باشه(به پیشنهاد من)و چون وسایل قهوه ای پیدا نمیشد، اکثر خریدها زرد بودند حتی دامن توتوی دیناجون هم با ترکیب زرد و قهوه ای حاضر بود اما ددی دوست نداشت.القصه یک ماه قبل از تولد اعمال نظر کرد و چون بیشتر خریدها(ظروف-کاغذکشی-بادکنک-دستمال-روبان و کلی کاغذ رنگی و مقوا) زرد بودن دنبال تمی بودیم که زردش بیشتر باشه!این شد که در نهایت توئیتی( Tweety)انتخاب شد و من یه بار دیگه به بازار رفتم و همه کم و کسریها و وسایل قهوه ای رو نارنجی خریدم! باید همه چیزا ترکیب زرد و نارنجی یا جوجه نشان میشدن!

خدا پدر هرکی اینترنتو کشف کرد بیامرزه با کمک اون تونستم کلی تزیینات و کاردستی هم درست کنم!

کارت دعوت ها از روز شنبه ارسال شدن(ایمیل) و تلفنها هم تا سه شنبه انجام شد!به من زنگ بزن

كارت دعوت 

از روز چهارشنبه هم من و ددی و دینا کوچولو خونه مامانی مستقر شدیم. پنجشنبه هم ددی سرکار نرفت و نشست یه فیلم خیلی خیلی تاثیر گذار بنام "اولین های دینا" درست کرد. وقتی اولین بار اونو دیدم حسابی اشک تو چشام جمع شد! یه آهنگ هم گروه زیگ زاگ دارن  بنام"متولد ماه مهر" رو تغییر داده بود و هرجا اونها میخوندن زیگ زاگ، ما روش خونده بودیم "دینا" .کلا جالب شده بود!

صبح پنجشنبه من و مامان جون هم یه مقدار از آشپزیها رو انجام دادیم و بعداز ظهر به تغییر دکوراسیون و چیدن میز ظروف گذشت. شب(حدود12) هم مراسم دیزاین بادکنکارو داشتیم که با کمک آنکل مامود،دایی احمد و ددی بادکنکا باد میشدن و منم اونارو میچیدم!اما تزیینات علیرغم خواست من موند برای جمعه!

ميز ظروف

 

ميز2

نصفه شب مادرجونینا میرسیدن و ددی مجبور بود بره دنبالشون. این بود که  ساعت 11:30 صبح  ددی و دو تا عمه جونیا برای کمک رسیدن. مادر و دخمل هم یه خرید نهایی داشتن که با دایی احمد رفتن. تزیینات از ساعت 12شروع شد و عمه ها و دایی های دیناجون واقعا خیلی  زحمت کشیدن! چسبوندن لیبل نوشابه ها-سس ها-گیفت ها-ردپاهاو...هم با بچه ها بود.اینم نتیجه زحمات!

چاي

 

 

جوجه

 

ميز پذيرايي

 

نوشابه

 

دستمال

 

سس

 

سس2

 

گيفت

شانس آوردیم خانمی که برا کمک اومد آن تایم و فوق العاده کاری بود و هرکاری خواستیم خداییش هیچ بهونه ای نیاورد!

خلاصه تا ساعت 6که اولین مهمونا رسیدن کارهاتموم شده بودن و حتی ددی تونسته بود یه کوچولو فیلم هم از کارهای انجام شده بگیره اما دیگه عکسو یادش رفته بود. این شد که من عکس تکی از کارها یا میز غذا ندارم! کیک هم بواسطه آنكل مامود ساعت 6 رسید!

كيك

اولین مهمونای آن تایم آقابهزاد(دوست ددی) و خانواده اش بودن که ساعت 6 رسیدن و آخرین هم دایی حسین که حدود9که خیلی دیر بود!عصبانی

مهمونا اول با شربت پرتقال و مافین پذیرایی شدن.

pic

 یکم که از ورود اولین مهمونا گذشت، ددی همه رو به پذیرایی از خودشون دعوت کرد و گفت ما منتظر بقیه دوستان هستیم و تا اونها برسند شما از خودتون پذیرایی کنید، همه چیز حاضره Hot&Cold!   و اشتباها هم به میز پذیرایی (شامل پف فیل-پفک هندی-چای لیپتون-کافی میکس-شکلات کاکائو-2مدل آبنبات -لواشك) و هم به میز شام(شامل سالاد الویه-سالاد ماکارونی-سالاد کلم و سالاد کاهو-نوشابه و سس) اشاره کرد.آخ این شد که مهمونا هم به سراغ میز شام هم اومدن و من خیلی نگران بودم که هم شام و هم ظرف برای شام کم بیاد!استرسبا اینکه من برای 60 نفر تدارک دیده بودم اما 100تا از همه ظروف خریده بودم.خلاصه آخر مهمونی دنیای لیوان-بشقاب و قاشق و چنگال رو دستم موند!

ما قصد داشتیم برای گیفت بابا و مامانا ازشون با دینا عکس بگیریم و همونجا چاپ کنیم بهشون بدیم.اما از اونجایی که معمول وسایل الکتریکی هست و اونا سربه زنگاه بازی درمیارن!پرینتر ما هم حسابی قاطی کرد و ما دیگه نتونستیم هیچی چاپ کنیم!خمیازه

تا مهمونا از خودشون پذیرایی کنن و کوچولوها هم یکم برقصن،  Djهم رسید. تا وسایلشو install  کنه خیلی طول کشید و حوصله همه رو سر برد!طفلی سیمهای میکروفونش هم اشتباهی آورده بود و حسابی حال منو گرفت!اما رقص نور باحالی آورده بود!هورا

خلاصه پس از مدتی! شروع کرد و برای بچه ها صندلی بازی اجرا کرد و جایزه هم از همون گیفت ها بهشون میداد!جالب اینکه من برای پسرا و دخترا گیفت های جداگانه خریده بودم  اما حتی یه مهمون کوچولوی پسر هم نداشتم!(اما گیفت هاشون چی شد نمیدونم!).ددی از اولش اصرار میکرد از این عموهای بچه ها بیاریم و حتی با یکی هم صحبت کرده بود امامن مخالف بودم ولی بعد به این نتیجه رسیدم ای کاش میومد چون هزینه  Djو وسایل و... بیشترهم شد و مراسم کیک و کادو هم خیلی جالب نشد!

از اونجایی که مهمون کوچولو داشتیم و از طرفی دینا جون داشت میرفت تو مود بداخلاقی و گریه، ددی همه رو به دیدن فیلم "اولینهای دینا" دعوت کرد تا ما غذاهای گرم (کشک بادمجون و بیف استروگانف)رو سرو کنیم و دسرها (پودینگ کاکائویی-ژله آکواریوم-ژله خرده شیشه-کرم کارامل)رو هم بیاریم!تا همه فیلمو دیدن، میز هم کامل شد و مهمونا از خودشون پذیرایی کردن. غذا هم (به گفته دوستان)کم نیومد!

بعد از شام قرار بود آنکل مامود آهنگ تولدت مبارک رو با گیتار بزنه و ماهم باهاش بخونیم که بدقولی کردو انجام نداد!ما هم  پروژه بریدن کیک رو Run  کردیم که با رقص چاقوی کوچولوها و دایی ها تکمیل شد!دیناکوچولو هم حسابی بداخلاقی میکرد و ما مجبور شدیم مراسمو بذاریم رو دور تند! زود کیکو بریدیم و شروع به کادو باز کردن کردیم!

کادوهای مهم اینا بودن.که همینجا یه بار دیگه از همه تشکر میکنیم!

-مامان جون: یه تخت نوزاد و نوجوان4کاره (لازم به توضیحه از اونجایی که خونه ما کوچیک بود ما بجای تخت بزرگ برای دیناجون 2تا سکه(اون موقع600تومن بود!کاش بیشتر میخریدیم!) خریدیم و یه تخت سبک تا وقتی جابجاشدیم براش تخت بزرگ بگیریم).لبخند

- باباجون: 2تا تراول 50تومنی

-ددی: بيمه عمر                                                   -مامی: یه چادر بازی

-پدرجون و مادرجون:سکه

-دایی احمد: 2تا تراول 50تومنی                            -آنکل مامود:یه خرس خیلی بزرگ بانمک!

-عمه سیم سیم:برج قورباغه(بازی فکری)                -عمه زمزم: یه آباژور ناز

                                        

کلی پول،سارافون، لباس، عروسک ،بازی فکری و يه موتور خوشگل هم کادو گرفتیم!دست همگي درد نكنه!

پروژه بزرگ تولد حدود ساعت11 با رفتن مهمونها تموم شد.اوهنیشخند

تشكر:ماچ

در آخر از زحمات مامان جون تشكر مي كنم.خيلي خيلي زحمت كشيدن.تقريبا60 درصد مراسم رو دوش ايشون بود.علي الخصوص كه خونشون هم در اختيار ما بود و زحمت ما چند روزي طول كشيد!ماچ

آنكل مامود هم خيلي همكاري كرد و اكثر خدمات بيرون رو تقبل كرد. در تزيينات هم كمك بسزايي بود.با كمبود وقت ما خيلي كمك بزرگي بود.قلب

دايي احمد هم واقعا زحمت كشيد.بخصوص در قسمت صندليهاي كرايه اي و خدمات قبل و بعدش!قلب

عمه سيم سيم و عمه زمزم هم خيلي كمك كردن در خصوص installكردن ليبل ها و بقيه تزيينات.ماچ

 

خيلي از دوستان رو دوست داشتم باشن كه بدلايلي مثل بعد مسافت و...نبودن!مثل عمه يسي- خاله مهناز- خاله Rowena- خاله ياسمين و خيلياي ديگه كه جاشون واقعا خالي بود.انشالله سالهاي ديگه در خدمتشون باشيم!

 

 تجارب من:متفکر

رويهمرفته من از روند جشن راضي بودم.اما براي سال ديگه چند تا تجربه بدست آوردم:

- مهموناييو دعوت كنم كه بچه داشته باشن.علي الخصوص بعضيا كه تو مهموني مختلط معذبن اگه بچه هم نداشته باشن حسابي بهشون سخت ميگذره!

- حتمن يكي از عموهاي بچه ها رو دعوت كنم.(مثلا عمو پورنگ !) خيلي در بچه گونه كردن تولد تاثير داره و بچه ها سرگرم ميشن!

- تزیین با بادکنک جشن رو خیلی رنگارنگ و زیبا می کنه.حتمااز کسی که بادکنک آرایی می کنه استفاده کنم.

- براي دسر سالاد ميوه سرو نكنم،چون اصلا استقبال نميشه!

- استرس هيچيو نداشته باشم چون بلاخره "اين نيز بگذرد"!

-از گرفتن عكس دريغ نكنم!!

 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

فریور
13 دی 91 23:37
عالی بود.تولد جوجه کوچولو مبارککککککککککککککک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دينا می باشد